وبلاگ

روایت؛ جادوی فیلمنامه

روایت؛ جادوی فیلمنامه--
فیلمنامه

روایت؛ جادوی فیلمنامه

فرض کنید در جمعی خودمانی می خواهیم یک ماجرای غم انگیز، یک حادثه ی بامزه یا یک اتفاق شگفت انگیز را برای یکی از دوستانمان تعریف کنیم. می خواهیم از آنچه توجهمان را به خود جلب کرده بگوییم و جزئیاتش را منتقل کنیم.

 «روایت» به زبانِ ساده :
شیوه ای که ما برای تعریف کردن یک داستان انتخاب می کنیم.
و به بیانِ سینمایی : 
فیلمساز با کمک آن به اثر خود سر و شکل می دهد.

روایت

مولفه هایی که روایت را سر و شکل می دهند

گرچه تصمیم فیلمساز برای انتخاب نحوه و شکل داستان گویی می تواند انواع بسیاری داشته باشد اما می تواند از چهارچوب پیروی کند که به حفظ « انسجام روایی» کمک می کند. ارسطو سال ها پیش در اظهار نظری مشهور از سه اصل کلیدی در داستان گویی سخن گفته است:

  • شروع
  • میانه
  • پایان

ساختار سه بخشی ارسطو در گذر زمان بهبود پیدا کرده و به روز شده است. حالا می شود به جای این سه اصل از پنج اصل صحبت کرد که روایت های داستانی را منسجم کند :

مقدمه (exposition):

برای توضیح پس زمینه ی شخصیت ها
توصیف بستر داستانی
زمینه سازی برای بروز یک تنش داستانی.

 

گره افکنی (rising action):

برای طرح گره اصلی داستان و مشتاق کردن مخاطب به دنبال کردن ماجرا.

 

اوج (climax):

برای پررنگ شدن تنش
رساندن هیجان به بالاترین حد ممکن مثلا از طریق غلبه ی ضدقهرمان بر قهرمان.

 

گره گشایی (falling action):

برای کمرنگ کردن تنش و حرکت به سمت حل مسئله.

 

جمع بندی (denouement):

برای از بین بردن ابهام ها و تکمیل کردن پازل داستان.

اوج؛ جادوی فیلمنامه-

تفاوت روایت خطی و روایت غیر خطی

ژان لوک گدار جمله ی معروفی دارد که برای روشن شدن بحثمان خیلی به کار می آید. او در یکی از مصاحبه هایش گفته :

« فیلم ها باید آغاز، میانه و پایان داشته باشند؛ اما نه الزاما به همین ترتیب. »

قبل و بعد از گدار فیلمسازان زیادی به این فکر افتاده اند که به جای روایت مستقیم و گام به گام داستان ها، پازل های آن ها را جابه جا نمایش بدهند و ساختارهای روایی جدیدی برای بیان قصه شان پیدا کنند.ساختارهای جدیدی که نظم خاص خودشان را داشته باشند و در چشم انداز کلی همچنان منسجم به نظر برسند.

این شیوه ی بیانی همیشه طرفداران خودش را داشته و گاهی باعث بروز خلاقیت های چشم گیر فیلمسازان در رسیدن به روایت های خلاقانه یا حیرت انگیز شده است .همانند : یادآوری کریستوفرنولان و 21گرم الخاندرو گونزالس ایناریتو

21گرم؛ جادوی فیلمنامه 1 1 1 روایت؛ جادوی فیلمنامه

روایت غیرخطی و منطقی از این فیلم ها آثار بحث برانگیزی ساخته که می شود ساعت ها درباره ی ویژگی های بیانی شان صحبت کرد.تلاش فیلمسازان برای کشف قابلیت های جدید داستان گویی در مواردی مثل فیلم تلقین از روایت غیرخطی فراتر رفته و به روایت های چند لایه رسیده که گرچه همچنان از اصل آغاز، میانه و پایان تبعیت می کنند اما آن را با پیچیدگی های جذابی به نمایش می گذارد.

چطور داستان را از پلات تفکیک کنیم؟

«داستان»

همه ی ما در دیالوگ های روزمره مان درباره فیلمنامه ممکن است از واژه های «داستان» و «پلات» به جای همدیگر استفاده کنیم.

داستان در فیلم شامل دو چیز است:

  • وقایعی که در طول روایت بر پرده ی سینما به نمایش در می آید؛
  • اتفاق هایی که به چشم نمی آیند و بر پرده دیده نمی شوند اما بنابر رویدادهایی که می بینیم می دانیم وجود دارند .

پلات و داستان

مولفه های دایجسیس

جهان داستانی کلی در هر فیلم سینمایی

  • وقایع
  • شخصیت ها
  •  اشیا
  • صحنه ها
  •  صداهایی که همگی متعلق به جهان داستانی فیلم هستند

مولفه های غیردایجسیس 

در مقابل چیزهایی را هم که بر پرده ی سینما می بینیم یا می شنویم اما به جهان داستانی فیلم تعلق ندارد
  •  موسیقی ای که روی تصویر شنیده می شود
  • متنی که روی نماها نقش می بندد
  • صدای راوی که مثل یک دانای کل روی تصاویر شنیده می شود

«پلات»

پلات اما برخلاف داستان به ساختاری برای نمایش همه ی چیزهایی که در فیلم می بینیم و می شنویم گفته می شود.

ساختاری که شامل دو چیز است:

  • مولفه های دایجسیس که با نظم خاصی کنار هم قرار گرفته اند؛
  • مولفه هایی غیر دایجسیس که باقصد و نیت خاصی در فیلم استفاده شده اند.

داستان و پلات در مواردی با یک دیگر همپوشانی دارند و هرکدام از آن ها بخشی از بار روایت را در فیلم به دوش می کشند.

کازابلانکا

کازابلانکا؛ جادوی فیلمنامه

در این فیلم ریک یک آمریکایی با گذشته ای مبهم است. تنها چیزی که از گذشته اش می دانیم مربوط به حضورش در فرانسه است. بخشی از زندگی ریک قبل از این که با شروع فیلم دوباره در کازابلانکا با الزا ملاقات کند به داستان فیلم تعلق دارد ونه پلات آن.

ماجرای ترک پاریس بعد از اشغال آلمان ها هم چون اطلاعتی است که دقیقا مشاهده نمی کنیم و فقط در موردشان می دانیم جزو داستان اند و نه پلات.

پلات فیلم شامل بخش هایی می شود که ریک بعد از ملاقات با الزا سعی می کند برای او و شوهرش ویزای خروج جور کند و خودش از همراهی با الزا صرف نظر می کند. یعنی همان بخش هایی که در فیلم می بینیم و در مواردی مثل سکانس پایان بندی با داستان همپوشانی دارد.

وقتی اجرای آهنگ « همچنان که زمان می گذرد» را مشاهده می کنیم شاهد یکی از مولفه های دایجسیس هستیم.اما وقتی همین موسیقی بر روی تصویر شنیده می شود که یک ارکستر آن را می نوازد و منبعش نامشخص است در حال تجربه ی یک مولفه ی غیر دایجسیس هستیم.

“فیلمساز بدون توجه به کارکرد داستان و پلات نمی تواند به شکل درستی از جهان سینمایی فیلم ها دست پیدا کند”

او باید بداند که داستان همیشه یک جور پیش شرط برای پلات است که نحوه ی قرار گرفتن اجزای آن در چهارچوب پلات به هویت داستانی و بصری فیلم شکل می دهد و می تواند آن را به اثری قابل درک تبدیل کنذ.ما هم در مقام مخاطب هنگام تماشای فیلم ها با کنار هم قراردادن قطعات پلات به درک روشنی از پازل داستان فیلم می رسیم و با آگاهی در مورد نحوه ی قرار گرفتن این قطعات در آثار سینمایی قضاوت می کنیم.

این مقاله را از کتاب نگاهی به سینما نوشته ی «ریچارد برسام» و «دیو موناهان» برداشتیم.

نظر (2)

  1. محمد

    جالب بود???

    1. میترا آرمان (گرافیست)

      ممنون از توجه شما 🙂 مقاله های دیگه ای از روایت هم توی سایت موجوده …

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی ها

پر امتیازترین محصولات

فیلدهای نمایش داده شده را انتخاب کنید. دیگران مخفی خواهند شد. برای تنظیم مجدد سفارش ، بکشید و رها کنید.
  • عکس
  • شناسه محصول
  • امتیاز
  • قیمت
  • در انبار
  • موجودی
  • افزودن به سبد خرید
  • توضیحات
  • محتوا
  • عرض
  • اندازه
  • تنظیمات بیشتر
  • ویژگی ها
  • ویژگی های سفارشی
  • زمینه های دلخواه
Click outside to hide the comparison bar
مقایسه