نویسنده ای که از پیشخدمتی به نویسنده ای موفق تبدیل شد
25 آذر 1399 1401-10-26 12:11نویسنده ای که از پیشخدمتی به نویسنده ای موفق تبدیل شد
نویسنده ای که از پیشخدمتی به نویسنده ای موفق تبدیل شد
تو به عنوان نویسنده قلبت رو برای این کار میذاری، اینهمه بدرفتاری رو تحمل میکنی، غم و تلخی و تاب میاری، خب که چی؟ واسه چی؟ یه جو شانس کوفتی.
-اس.جی.پرلمن
هشدار: این بخش نگاهی خردمندانه داره و تلنگریه به این جمله:
« نویسنده ای که از پیشخدمتی به نویسنده ای موفق تبدیل شد.»
یا
« ترفیع فیلمنامه نویس»
بدون فیلمنامه!
کافیه این اعلان خدمات عمومی رو با واقعیتهای چنین تجارتی بسنجین و اون وقت می فهمین که چرا همه میگن اگه میخواین تو هالیوود بهعنوان یه فیلمنامهنویس باقی بمونین باید پوستتون کلفت باشه.
وقتی یه فیلمنامهنویس رو با اتوبوس از شهر خارج میکنین، بهسرعت متوجه میشین که این صنعت از حرکت بازمیایسته، تهیهکننده ها فیلمی برای ساخت ندارن.
کارگردان ها فیلمنامهای برای فیلمبرداری ندارن. بازیگران جملاتی برای گفتن ندارن. مدیر برنامهها حق کمیسیون نمیگیرن. این موضوع در مورد هر کاری تو این صنعت مصداق پیدا میکنه؛ از دستیاری تولید تا مدیریت فیلمبرداری.
چراغ سبز تولید!
بدون فیلمنامه هیچکس کار نداره، اما همچنان فیلمنامهنویس بیشترین بیاحترامیها را تو روند فیلمسازی به خود میبینه.
چه این موضوع رو دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، سینما مدیومیه که بر مدار ستارهها و کارگردان ها میچرخه.
وقتی یه فیلمنامهنویس با پروژه قرارداد میبنده، به خونه میره و فیلمنامه مینویسه.
اما وقتی یه ستاره با کارگردان، فیلمنامه و متن متعهد میشه، اون پروژه چراغ سبز تولید میگیره.
ران باس میگه:«سینما تجارت خیلی سختیه.» اول اینکه …
شما تصمیم آخر رو نمیگیرین که متن نهایی چه جور چیزی باید باشه.
تو جاهای دیگه اینطوری نیست. شما اگه رماننویس باشین- که من بودم- میتونین همه نظرات ویراستارتون رو رد کنین و اون ها باز هم کتاب شما رو چاپ میکنن.
اگه نمایشنامهنویس باشین، هیچکس به خودش اجازه نمیده بدون تائید شما کلمهای به متنتون اضافه کنه.
وقتی یه فیلمنامهنویس هستین – منظورم فیلمنامهنویسی سینماییه- آخرین حرف رو شما نمیزنین، مگه اینکه کارگردان هم باشین.
شما وارد روند از دست دادنها میشین:
از دست دادن چیزهایی که برای شما ارزشمنده.
از داستان از دست دادن بحثهایی که فکر میکنین اساس داستان شما را کی میریزن و اون رو تکمیل میکنن.
تو تلویزیون اینطور نیست و اگه تو جایگاه مجری طرح هم باشین، از قدرت برخوردارین که میتونین تصمیم آخر رو بگیرین.
دوم اینکه …
شما بهعنوان یه نویسنده تو همه لحظات دارین شکست میخورین.
احتمال اینکه فیلمنامه شما رو دوست داشته باشن خیلی کمه و احتمال ساخت اون هم بهمراتب کمتره.
شما همیشه در معرض انتقاد دیگران هستین و همه میخوان شما رو رد کنن.
حتی اگه نخواین از این بابت آسیب ببینین، بههرحال خودتون رو آزار میدین.
اونها که میتونن «دل قوی بدارند» میگن:
« گور پدرشون، من اهمیتی نمیدم که اونها چی میگن، من که میدونم حق با منه.» در این صورت احتمالا اونها فیلمنامه رو نخواهند ساخت!»
استیون دی سوزا میگه:
« من با رد شدن مشکلی ندارم، با عوامل اتفاقی این صنعت مشکلدارم. »
ممکنه فیلمنامه آماده ی کار داشته باشین و بعد ستاره فیلم اون پروژه را ترک میکنه. ناگهان دیگه فیلمی وجود نداره.
اونها قصد داشتن فیلم رو بسازن،چون از فیلمنامه خوششون اومده، اما درست اینه که بگیم چون ستاره با اون پروژه قرارداد بسته، میخواستن اون رو بسازن.
ممکنه شما فیلمنامه در معرض ساخت داشته باشین و بعد مدیریت عوض میشه.
خبر خوب اینه که اونها نمیخوان فیلم رو بسازن. اما خبر بد اینه که اونها قصد دارن تو کل فیلمنامه یه بازنویسی کامل انجام بدن.
ممکنه شما تو گروهی باشین و همهچیز سر جای خودش باشه، بعد یه چیز تغییر میکنه و ناگهان همهچیز به مسیر دیگه ای میره.
تو فیلمنامهنویسی نیمی از عمر شما صرف تجربههای وحشتناک میشه چراکه ساخت فیلمها کنسل میشه و
نیمی دیگر از عمرتون هم صرف تجربههای وحشتناک تر میشه،
چون فیلمنامههاتون به هر جهت ساخته میشن، اما همهچیز اون تغییر کرده!!!
نظر (2)
زینب
کسب درآمد از فیلمنامه نویسی کار خیلی سختیه! مخصوصن تو هالیوود!!!
میترا آرمان
همینطوره و سر سختی زیادی لازمه 🙂